بیتابیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

بیتای زندگی مامانی و بابایی

اولین کلمه.........

جوجوی مامانی شما در دومین روز از 9 ماهگیت 2 تا کلمه گفتی...   خیلی تعجب کردم که 2 کلمه تو 1 روز                                      این2 کلمه رو میگی                                                                                                                ...
24 مرداد 1392

8ماهگیت مبارک دخترممممممممممممم

گل دختر مامانی 8 ماهگیت مبارک باشه عزیزم.8 ماه از بهترین روزای زندیگی من و بابایی با وجود شما گذشت.خدایا شکرتتتتتتت چقدر با تو بودن خوبه مامانی.هروقت بخاطر چیزی دلم میگیره وجودت بهم آرامش میده باعث میشه دوباره خنده رو لبم بیاد.عاشقتم دخترم.... خیلی شیرین و خوردنی شدی در حد المپیک....کلی کارای بامزه انجام میدی که ما با دیدنت ذوق میکنیم: با اون دستای کوچولوت بیا بیا میکنی بای بای میکنی نای نای میکنی  دس دسی میکنی وقتی خجالت میکشی سرتو خم میکنی رو شونه ات دالی بازی میکنی.با هم قائم میشیم پشت یه مانع بعد شما خودتو خم میکنی و با بابایی یا هرکسی که روبه روت باشه دالی میکنی و میخندی هرکسی رو که ...
23 مرداد 1392

عید سعید فطر

عزیزم بهترینم عید فطر مبارکت باشه پارسال اینموقع تو دلم بودی.یادش بخیر...دلم برای اون تکونای بامزه ات تنگ شده.خداروشکر که الان صحیح و سالم بغلمی و عشقم شدی نفسم شدی دنیام شدی از اینکه عید فطر امسال کنارمونی خدارو هزار بار شکر میکنم این روزا خیلی شیطون و دلربا شدی.کامل چهار دست و پا میری و منم که همش دنبال شما میام.جون همش میری دنبال خطر.کلی اسباب بازی میریزم جلوت ولی به هیچکدوم اهمیت نمیدی و میری دنبال هرچی سیم و کنترل و لب تاپ و میز پذیرایی و خلاصه هر چیزی که خطر داشته باشه.راستی دومین مرواریدتم جوونه زده و داره درمیاد.با همون یه دندونتم که دیده میشه وقتی میخندی انقدر بامزه میشی. با این خنده ها و شیرین کاریات همه رو عاش...
18 مرداد 1392

سفرنامه مشهد

عروسکم سفر مشهد تموم شدو برگشتیم خونمون.کاش تموم نمیشد                                           صبح شنبه 92/5/5 حرکت کردیم سمت راه آهن.حاجی بابا و مامانجونی مارو بردن.اونجا که رسیدیم مامان و بابای بابایی و عمو و زن عمو اونجا بودن.بعد از خداحافظی من و شما و بابایی و بابا و مامان بابایی رفتیم سوار قطار شدیم.شما از پشت شیشه مامانجونی رو میدیدی و گریه میکردی تا بری بغلش ولی نمیشد.هم شما گریه کردی و هم مامانجونی. آخه بعد از من به مامانجونی خیلی وابسته ای.خلاصه بعد گریه شما و مامانجونی  قطار لطف کرد و حرکت کرد تا شما بیشتر از این گریه نک...
12 مرداد 1392

هوراااااااااااااااااا زیارت امام رضا

نازدونه ی من بالاخره امام رضا دعوتمون کرد تا برین پابوسش.خیلی خیلی خوشحالم ...من یقین دارم دعوت امام رضا بخاطر وجود شما بوده.آخه من و بابایی خیلی وقته داریم تلاش میکنیم برین مشهد ولی هر سری به یه بهانه جور نمیشد و خداروشکر قسمت بود ما با شما بریم زیارت.خیلی ذوق دارم فردا 92/5/5 ساعت 11:35 صبح با قطار حرکت میکنیم سمت شهر رضا.امیدوارم که اذیت نشی و دختر خوبی باشی. وسایلامونو جوع کردم و بی صبرانه منتظرم تا صبح بشه. انشالله سفر خوبی باشه بهمون خوش بگذره ...
4 مرداد 1392

جوونه زدن اولین مروارید وروجکم

عروسکم دیروز یعنی 92/4/31 وقتی داشتیم با هم بازی میکردیم و شما میخندیدی یهو دیدم دندونت اندازه یه نقطه زده بیرون....انقدر ذوق کردم که به همه گفتم.وقتی مادری روز به روز نقطه ای از پیشرفت نی نی کوچولوشو میبینه خیلی لذت داره و واقعا من از اینکه روز به روز شاهد بزرگ شدن و پیشرفتت هستم خیلی ذوق دارم رویش اولین مرواریدت مبارک نازدونه ی من امروزم وقتی داشتم به لثه ات دست میزدم تیزی دندونتو کاملا حس کردم عزیزم....انشالله بعد ماه رمضون میخوام جشن دندونی برات بگیرم.ولی امروزم مامانجونی واست دندونی درستید و با هم خوردیم.دستش درد نکنه.وقتی بزرگ شدی قدرشونو خیلی بدون.خیلی برات زحمت میکشن. الانم چند تا از عکسای خوشملت میذارم برات خوشملم این...
2 مرداد 1392

سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

وروجک من امروز سالگرد ازدواج من و باباییه.5 سال از باهم بودنمون گذشت و ما خوشحالیم از اینکه ششمین سال زندگیمونو با حضور دختر کوچولوی نازی مثل شما شروع کردیم ....شما نشونه ی عشق من و بابایی هستی.بخاطر وجود شما و بابایی خدارو هزار مرتبه شکر میکنم.از اینکه شماهارو دارم خیلی خیلی خوشحالم و احساس غرور میکنم.مرد مهربونی مثل بابایی و دخمل نازی مثل شما.... امروز بابایی از صبح  کنارمون بود تا خود شب و کلی خوش گذروندیم و تو شیرینی این عشقو بیشتر کرده بودی. خدایا شکرت ازاینکه این فرشته کوچولورو بهمون دادی و تا تداوم و ثبات عشقمون بیشتر و بیشتر بشه. بخاطر همه ی داده ها و نداده هات شکرت میکنم خدای مهربونم عزیزم، با یک دنیا شور و اشتیا...
26 تير 1392
1